جمعه ۷ آذر ۱۴۰۴

۱۴۰۳/۰۳/۰۵ ۱۴:۴۸

کاش من هم با تو از مدرسه فرار کرده بودم!

معلّمی رفت قصّابی گوشت بخرد. قصّاب او را شناخت .جلو آمد و دست معلّم را بوسید و یک صندلی آورد و گفت بفرمایید بشینید.

بعد به شاگردش گفت:

دو کیلو گوشت گوساله بدون استخوان، دو کیلو گوشت گوسفند بدون دنبه و دو کیلو گوشت

چرخ کرده برای آقا معلم بگذار.

آخرکار قصّاب به معلّم گفت: بیایید تا با ماشینم شما را برسانم.

در مسیر معلّم از او پرسید:

ببخشید من هنوز شما را نشناختم. ممکن است خودتان را معرّفی کنید؟

قصّاب گفت: من یکی از دانش آموزان شما بودم که یک روز جدول ضرب از من سوآل کردید.

بلد نبودم و جریمه ام کردید و از مدرسه فرار کردم ،رفتم کارگری در یک قصّابی و آخرالامرم قصّاب

شدم ! الحمدلله حالا چند تا مغازه قصّابی و چند مزرعه و اسطبل و پرورش گاو و گوسفند دارم!

معلّم در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت:

کاشکی من هم آن روز با تو از مدرسه فرار کرده بودم!

به کانال تلگرام بنکر بپیوندید

دیدگاه‌ها

کلیه حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به بانکداران ۲۴ می باشد و استفاده از مطالب تنها با ذکر منبع بلامانع است. طراحی: هشت بهشت