خوششانسی من، اگر اینچنین بیان کنم به این است که در شبکههای اجتماعیام همه نوع شخصیت با همه نوع امکانات یا محدودیت حضور دارند و هر یک به نوعی در هر ملاقات یا هر تماس چیزی یا نکتهای به من میآموزند.
یکی از عزیزانم سرمایهدار کلانی است که ۳۰ سال پیش دفتری در دوبی برای فعالیتهای اقتصادی خود راهاندازی کرد، ۲۰ سال پیش شعبه کانادای خود را افتتاح کرد و ۱۰ سال پیش شعبه انگلستان را. اینها لااقل شعبی هستند که من میدانم و به شکر خدا در این ۳۰ سال و با این استراتژی هر جا درآمدش کم بود جای دیگری آن را جبران میکرد.
چندی پیش به مهمانی کوچکی دعوتم کرده بود و با کمال تعجب در آنجا یک بانکدار بزرگ آمریکایی جزو مهمانان بود؛ شخصیتی متفکر، پرتجربه و باید گفت پرمایه. در چنین نشستهایی صحبتها اجبارا تداوم منطقی ندارند. دوست آمریکایی دوستم با آرامش خارقالعادهای گفت: «دو متفکر آلمانی یکی در اوایل قرن بیستم، یکی در نیمه دوم قرن بیستم نقطه نظراتی را مطرح کردند که به نظر میآید حرفهای آن متفکر ابتدای قرن بیستم در آغاز دهه دوم قرن بیست و یکم صحیحتر بوده است.»
من که تا همین جا از صحبت یک بانکدار آمریکایی راجع به اندیشمندان از ابتدا تا آخر قرن بیستم که کدام برجستهتر و کدام نظراتش درستتر بوده متعجب شده بودم وقتی وی صحبتش را ادامه داد حیرت و تعجبم بیشتر و شدیدتر شد. وی گفت: «متفکر اول قرن بیستم در آلمان که امروز ما را بهتر و دقیقتر پیشبینی کرده بود «رزا لوکزامبورگ» بود که گرایش آینده سرمایهداری را تمرکز بیش از پیش و شکلگیری انحصارات کلان پیشبینی کرده بود.»
اسم رزا لوکزامبورگ از دهان یک بانکدار شاید برای شما حیرتی نداشته باشد ولی برای من که شخصا شاهد بودهام تحصیلکردههای ما اسمش را نشنیده بودند حالت برقزدگی داشت. در ادامه صحبتش اضافه کرد «دیگر اندیشمند آلمانی که در نیمه دوم قرن بیستم با نظریاتش شهرتی جهانی یافت «یورگن هابرماس» است که تقسیمبندی جامعه به سه حیطه دولت و دولتی، جامعه مدنی و جامعه سیاسی است که امروز دقیقا به علت انحصار بیش از پیش سرمایه و تراکم آن زیر سوال است.»
وی در پاسخ به سوال من که اگر معتقدید هابرماس در زندگی سیاسی و اجتماعی ایالات متحده ابزار تحلیلی درستی نیست به نظر شما چگونه باید زندگی سیاسی و اجتماعی ایالات متحده را تعبیر کرد با همان آرامشی که از ابتدای صحبتش داشت گفت: «ما سیاست را در ایالات متحده حقوقی کردهایم. در هر دور انتخاب یک رییسجمهور جدید و با مستقر شدن وی در کاخ سفید ۱۰ هزار نفر واشنگتندیسی را ترک و ۱۰ هزار نفر جدید به واشنگتن اسبابکشی میکنند. با وجود اینکه بین این ۱۰ هزار نفر تخصصهای مختلفی وجود دارد عمده آنان حقوقدان هستند و چگونگی منطبق کردن رفتار رییسجمهور با جزئیات قانون اساسی یک مساله اساسی است. البته در لحظاتی زندگی سیاسی ابعاد وسیعتر و نمونهای به خود میگیرد، مثلا در مورد کشته شدن جورج فلوید شاهد کنش اجتماعی و سیاسی وسیعتری هستیم که هنوز مشخص نیست فرآیند آن در زمینه حقوقی چه خواهد شد و طرفین مجادله دقیقا دستاندرکار بررسی احتمالات مختلف هستند.»اینبار باز هم با آرامش مرا مخاطب قرار داد و گفت: «به نظر شما فرآیند بحران مضاعف سیاسی و اقتصادی که جامعه شما دارد چه خواهد شد؟» دوست مشترک ما گفت: «آقای دکتر علاقهمندیاش فرهنگی است.» و دوستم مرا مخاطب قرار داد و گفت: «میدانید که با یکی از بزرگترین بانکداران ایالات متحده صحبت میکنید؟»
چارلی که اسم آقای بانکدار بود با لبخند خاص خودش گفت: «من در بهترین حالت میتوانم بزرگترین بانکدار ایالات متحده شوم.» من با کنجکاوی پرسیدم: «پس بزرگترین کیست؟» او پاسخ داد: جیمی دایمن رییس جیپیمورگان است که درآمدهای آن موسسه را به عرش اعلی رسانده است که من افتخار شاگردیاش را داشتهام.» دوست من با خندهای گفت: «ولی کارمزدی که چارلی میگیرد در حد بزرگترین بانکدارهاست.»
در میان این گفتوگو مشخص شد این ششمین سفر «شخصی» چارلی به ایران است و ایران را خوب میشناسد و خیلی از بزرگان را هم و در بیان ارزیابیاش از این جامعه گفت: «خیلی از سفرنامههای قرون هجدهم و نوزدهم شخصیتهای اروپایی از ایران را خواندهام. در آن دوران به نظر میآید که صنعتگرانتان خلاق و تجار عمدهتان آگاه بودهاند و باز به عنوان یک نگاه بیرونی غیرمتخصص به نظرم میآید که امروز عطش و حرص پولدار شدن خیلی بیشتر از فهم سرمایهدار شدن است، ولی شاید پس از این دوران پولپرستی یک دوره جدید رشد سرمایهداری در ایران را شاهد باشیم.» در این بحثها برایم روشن شد که چقدر دقیق ما را میبینند و چقدر سرمایهدار شدن همت، درایت و ابتکار میخواهد.
*مجتبی صدریا