به گزارش بنکر (Banker)، این روزها که اوضاع اقتصادی نابسامان است و بسیاری از گروههای جامعه درگیر مشکلات مالی هستند، فکر کردیم بد نیست سراغ پیدا کردن پاسخ این پرسش برویم: بیپولی چه بلایی بر سر روح و روان ما میآورد؟ علیرضا شیری طبیب و راهبر توسعه فردی و سازمانی برای بسیاری از ما چهره آشنایی است. او برایمان از پیامدهای روانی مشکلات اقتصادی و راهکارهای مواجهه با این پیامدها میگوید.
بیداری تلههای دفن شده
از جنبههای مختلفی میتوان به تأثیرات مشکلات اقتصادی بر سلامت روان پرداخت. یکی از مهمترین جنبهها این است که بیپولی، باعث تشدید احساس ناامنی میشود. ناامنی هم باعث میشود که بعضی افکار جاخوش کرده در ذهن ما که به آنها باورهای مرکزی هم گفته میشود، فرصت پیدا میکنند با قدرت زیادی از بلندگوهای ذهنمان پخش شوند. بسیاری از این افکار در دوران کودکی یا بیدفاعی روانی در ذهنمان شکل گرفتهاند. مثلا این فکر میتواند این باشد که من چقدر بدبختم، چقدر بیارزشم یا دنیا جایی غیرقابل اعتماد و ناپایدار است. همه این باورهای مرکزی، هسته اولیه تشکیل پدیدهای جدیتر هستند که به آنها تلهها یا طرحوارههای ناکارآمد روانی میگوییم. اگر در کودکی احساس ناامنی داشتهایم، خیلی احتمال دارد که در بزرگسالی، بیپولی تمام ترسهای مدفونشده در وجودمان را دوباره زنده کند.
عدمتناسب وقایع و احساسات
گاهی موضوع این است که دیگر با بیپولی مواجه نیستیم، با ادراک شخصی فرد از بیپولی مواجهیم. یادمان باشد که مفاهیم میتواند برای هر فرد با تجربیات مختلف، معانی متفاوتی داشته باشد و احساسات مختلفی در هر فرد ایجاد کند. مثلا یکی ممکن است با مفهوم عشق، شوق زیاد را تجربه کند و دیگری غم یا هیجان را بیشتر حس کند. بیپولی هم همینطور است، برای کسی که ناامنی درونی را تجربه کرده تأثیرگذاری بیشتری دارد نسبت به کسی که قبلا ناامنی روانی نداشته است. ناامنی باعث میشود رفتار ما در بیپولی، با بزرگی پدیده نامتناسب باشد. فردی که بحران مالی باعث شده از خانهای با 2اتاق به خانهای کوچکتر با یک اتاق برود، اگر احساس میکند بیخانمان شده، یعنی احساسی نامتناسب با میزان بیپولی واقعی را تجربه میکند. این عدمتناسب، به همان ناامنی ذهنی که داشته برمیگردد.
تعریفهای متفاوت از بیپولی
بیپولی یعنی چه؟ بد نیست بدانیم تعریف افراد مختلف از این مفهوم، با هم متفاوت است. در یکی از کشورهای شرقی، مردم زیادی در شرایطی شبیه کپرنشینی زندگی میکنند. معاشرت نزدیک با آنها نشان میدهد بعضی از این مردم، حتی با دریافت امکانات بالاتر باز هم ترجیح میدهند به همان کپرها برگردند، چرا که تعریفشان از خانه و رفاه چیز دیگری است. در مثالی دیگر، اگر به مردم انگلیس بگویی که خانهای 120متری در لندن خریدهای، بهشدت مورد تحسین قرار میگیری و این بهنظرشان نمادی از رفاه بالاست. چرا که انگلیسیها از وقتی به دنیا آمدهاند، داشتن یک خانه کوچک را طبیعی میدانند و بیشتر از آن برایشان نماد پول زیاد است. بنابراین فرهنگ، در تعریف افراد از بیپولی و پولداری تأثیرگذار است.
احساس بازنده بودن
یکی از تلههای روانی شایع در جوامع، تله شکست است. تله شکست یعنی ما خودمان را بیش از حد با اطرافیان مقایسه کنیم، مدام حس کنیم سرجای خود قرار نداریم و عقبتر از نقطهای هستیم که باید باشیم. بیپولی این تله را تشدید میکند و باعث میشود بسیاری از آدمها احساس بازنده بودن داشته باشند. متأسفانه احساس بازندگی هم معمولا تناسب درستی با میزان بزرگی پدیده بیپولی ندارد. وقتی جامعه تله شکست داشته باشد، بیپولی احساس بازنده بودن را خیلی تشدید میکند. اینجاست که مدام با خودمان میگوییم ایکاش به فلان سفر رفته بودیم یا فلان ماشین را خریده بودیم. اما واقعیت این است که اگر این ایکاشها محقق میشد، آنقدرها خوشحال نمیشدیم که حالا با اتفاق نیفتادنش ناراحت هستیم. حس و برداشت ما از باختن و بردن با واقعیت مناسبت ندارد. در این وضعیت معمولا دنبال میانبرهای پیروزی میگردیم و چه بسا در دام کلاهبردارانی بیفتیم که از آب گلآلود ماهی میگیرند. اینطور وقتهاست که کار و کاسبی فریبکاران سکه میشود .
تأثیر بیپولی بر روابط خانوادگی
عوارض روانی بیپولی، معمولا بر روابط ما با اطرافیان بهخصوص روابط خانوادگی تأثیر میگذارد. شرایطی را درنظر بگیرید که زن و مرد احساس بازندگی دارند، مرد بهخودش افتخار نمیکند و حس حقارت دارد. اینجاست که رفتار همسرش را تفسیر میکند و کوچکترین رفتار او را، با بدبینی تحلیل میکند. احساس بازندگی باعث میشود در جنبههای دیگر روابط اجتماعی و خانوادگی هم، مثل دومینو این حس را تقویت کنیم. احساس بازندگی ناشی از بیپولی میتواند ما را به آدمهای تلخی تبدیل کند که با همسر، فرزندان و همسایههایمان هم با سردی و تلخی رفتار میکنیم. از طرف دیگر احساس باخت میتواند به احساس خشم نسبت به پولدارها تبدیل شود. این خشم میتواند منجر به تخریبگری و دشمنی با طبقات مرفه جامعه شود. آمارها هم میگویند که مشکلات اقتصادی معمولا میزان جرم و جنایت را افزایش میدهند.
به استقبال پیروزی با شکست
حتما برایتان سؤال است که در بحرانهای اقتصادی، با ترسها و نگرانیهایمان برای آینده چه کنیم؟ راهحل این است که برنامهریزی کوتاهمدت را شروع کنیم. واقعیت این است که از قرن هفتم و بعد از حمله مغول، تاریخ ما همواره در فراز و نشیب بوده است. باید بپذیریم که ما در شرایط آرزوهای بلند زندگی نمیکنیم، اما این به آن معنا نیست که لذت رسیدن به خواستههای کوتاهمدت را هم نداریم. شاید ناچار باشیم قید رؤیاهای دور و دراز را بزنیم اما قرار نیست در اندوه و ناامیدی حبس شویم. اگر شکست خوردهایم، باید بدانیم گاهی با پذیرش یک شکست میتوانیم جلوی هدررفتن 10پیروزی را بگیریم.
خالی شدن سبد غذای روح
وقتی بیپول میشویم، بعضی امکانات که شاید چندان متوجه تأثیرگذاری آنها نبودهایم، به سرعت از دست میروند. نخستین چیزهایی که از سبد خرید ما حذف میشوند، معمولا آنهایی هستند که غذای روح محسوب میشوند، مثلا کتاب، تئاتر و سینما حذف میشوند؛ چرا که اولویتهای مهمتری برایمان وجود دارد. با حذف این امکانات فرهنگی و تفریحی، احساس ناکامی، خستگی و استیصال بیشتری را تجربه میکنیم. این حس هم میتواند خشمی مخرب را در وجودمان انباشته کند که به روابطمان آسیب میزند و حال روحی ما را خراب میکند. حذف کالاهای فرهنگی یعنی دامن زدن به گرسنگی روح و روان. در مواقع بیپولی، ممکن است دچار بحران فلسفی یا مذهبی هم بشویم. اینطور مواقع از خدا میخواهیم بحران مالی ما را پایان دهد و اگر این اتفاق نیفتد، گاهی ایمان خود را از دست میدهیم.
غصه بهاندازه بخوریم
قرار نیست برای روزهای بیپولی و حال روحی ناشی از آن، نسخه بیخیالی بپیچیم. اما باید حواسمان باشد که اوضاع را بدتر از آنچه هست نبینیم و در واقع، غصه بهاندازه بخوریم. غرق شدن در اندوه و نگرانی کمکی به ما نمیکند. باید حواسمان باشد که فرصتهای حال حاضر را به این بهانه که قبلا به خواستههایمان نرسیدهایم، از دست ندهیم. اگر با هزینهای که قبلا میشد به یک سفر خاص برویم، حالا این کار ممکن نیست، باز هم میتوان با همان هزینه سفر دیگری ترتیب داد و به هرحال از لذت سفر رفتن بهرهمند شد. ما همیشه دلایلی داریم که با آنها، لذتهای زندگی را به تعویق بیندازیم و این چرخه هرگز قطع نمیشود مگر اینکه فرصتهای فعلی را بهخاطر فرصتهای از دسترفته از بین نبریم.
کسب و کارهای خلاقانه
شاید عجیب بهنظر برسد اما فشار ناامنی، گاهی میتواند خلاقیت آدمها را بیشتر یا کشف کند. فردی که شغل دیگری داشته و هیچوقت تصور نمیکرده استعداد فروشندگی داشته باشد، ممکن است در بحران مالی و از روی ناچاری سراغ این کار برود و بعد آنقدر در این کار موفق عمل کند که دیگر تمایلی برای برگشتن به شغل قبلی یا رفتن سراغ کارهای دیگر نداشته باشد. ضمن اینکه در شرایط اقتصادی سخت، هر کاری که کمک کند پول و وقت مردم حفظ شود، پررونق میشود. تصور کنید خانوادهای قصد داشتهاند کابینتهای آشپزخانه را عوض کنند اما گرانی، دیگر این اجازه را به آنها نمیدهد. در این شرایط کسب و کاری پیدا میشود که روکش کابینتها را با قیمتی چندبرابر کمتر عوض کنند و با این کار، حس و حال جدیدی در خانه ایجاد میکند.
*نیلوفر ذوالفقاری