اقتصاد دیجیتال موضوع داغیست که در سالهای اخیر در مورد آن صحبتهای زیادی شده است. باید دقت کرد که این عبارت، مفهوم جدیدی است و تولد آن به دهه ۹۰ میلادی برمیگردد و هنوز هم بحثها در مورد مفهوم آن ادامه دارد. اگر به مقالات علمی و گزارشهای حرفهای این حوزه در سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ نگاهی بیندازیم خواهیم دید که هنوز در مورد این که اقتصاد دیجیتال چیست و چگونه میتوان آن را اندازهگیری کرد، اختلاف نظرهای جدی وجود دارد.
اجازه بدهید معرفی اقتصاد دیجیتال را با این جمله آغاز کنم که:
«آینده همه صنایع دیجیتالی است و این آینده از آنچه که فکر میکنید به شما نزدیکتر است.»
این جمله من را به یاد جمله معروف آینهی بغل ماشینها میاندازد که میگوید «اجسام از آنچه که در آیینه میبینید به شما نزدیکترند». آینههای سازمانها مدت زیادی است که اقتصاد دیجیتال را در تعقیب خود نشان میدهند. این اقتصاد و سایه آن در حال نزدیک شدن است و اگر به آن توجه نشود، منجر به یک سانحه ناگوار برای سازمانها خواهد شد.
حال اگر اعتقاد داریم آینده همه صنایع دیجیتالی است، اقتصاد آن چه شکلی خواهد بود؟
در مطالعهای که «هوآوی» و «آکسفورد اکونومیکس» انجام دادهاند، پیشبینی شده که تا سال ۲۰۲۵، ۲۵٪ اقتصاد جهان دیجیتالی خواهد شد. این یعنی عددی در حدود ۲۳ تریلیون دلار. این درصد در سال ۲۰۱۵، ۱۵٪ بوده که نشاندهنده رشد ۱۰درصدی تنها طی ۱۰ سال است.
برای تعریف اقتصاد دیجیتال باید ببینیم منبع اصلی کسب ثروت و قدرت در این دوره چیست؟ اجازه دهید کمی به عقب برگردیم. برای مثال در اقتصاد کشاورزی، این قدرت و ثروت ناشی از منبعی کلیدی و حیاتی به نام زمین بوده و طبیعتا فئودالها صاحب قدرت بودند. در عصر صنعتی، نیروی کار و سرمایه عامل قدرت و ثروت محسوب می شدند و لذا کارخانهداران و سرمایهداران قدرت را در این عصر در دست داشتند. در عصر حاضر، فناوریهای دیجیتال منبع اصلی ثروت و قدرت محسوب میشوند. کسانی که این فناوریها را گسترش داده و سعی در خلق ارزش به کمک آنها دارند، صاحبان اصلی قدرت و ثروت در عصر دیجیتال میباشند.
از زاویهای دیگر هم میتوان به مفهوم اقتصاد دیجیتال نگریست. اگر چند سال پیش از مردم میخواستید چند شرکت بزرگ جهان را نام ببرند، احتمالا از خودروییها و نفتیها نام میبردند. اما اگر امروز این سوال را بپرسید، نامهایی چون اپل، آمازون، گوگل و فیسبوک را خواهید شنید. معنی این پاسخها این است که مردم کف خیابان هم تغییر اقتصاد را متوجه شدهاند و میدانند یک شرکت دیجیتال بیشتر از سایر شرکتها ارزش ایجاد میکند.
«کلاوس شواب»، بنیانگذار مجمع جهانی اقتصاد، در کتاب انقلاب صنعتی چهارم در سال ۲۰۱۶ به چهار موج انقلاب صنعتی اشاره میکند. انقلاب صنعتی اول در قرنهای ۱۸ و ۱۹ با ساخت راه آهن و اختراع موتور بخار آغاز شد؛ جایی که نیروی مکانیکی به کمک بشر آمد. موج دوم انقلاب صنعتی در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، با اختراع برق و تولید انبوه همراه بود. کارخانههای بسیاری در آن عصر تاسیس شدند و دودکش کارخانهها نماد آن عصر بود. موج سوم، با اختراع نیمهرساناها و کامپیوتر شکل گرفت و با معرفی تلفن همراه و اینترنت توسعه پیدا کرد.
اما موج چهارم، همان موج انقلاب دیجیتال یا اقتصاد دیجیتال است که بر پایه فناوریهای دیجیتال رشد میکند. شواب معتقد است در این انقلاب، فناوری تنها یک ابزار نیست بلکه خود، خالق سیستمهای جدید است. به بیانی دیگر ما در گذشته مدل کسب و کار خود را مینوشتیم و سپس از فناوری مناسب برای اجرای آن استفاده میکردیم، اما امروز به قابلیتهای فناوریهای دیجیتال نگاه کرده و بر اساس این قابلیتها، دور آن سیستم و مدل کسبوکار ایجاد میکنیم. در واقع، فناوریها به ما ایده میدهند که چه سیستمهایی را برای راحتتر کردن امور میتوانیم طراحی کنیم.
لایههای اقتصاد دیجیتال
همانطور که پیشتر گفته شد، اقتصاد دیجیتال، اقتصادی بر پایه فناوریهای دیجیتال است که با ظهور اینترنت ایجاد و با کمک تجارت الکترونیک توسعه پیدا کرد. این روزها اقتصاد دیجیتال با کمک فناوریهای تحولآفرینی همچون هوشمصنوعی، کلانداده، رایانش ابری، بلاکچین و غیره میتازد و سعی در ایجاد ارزش دارد.
دیجی سه لایه دارد، لایه اول که به آن هسته[۱] میگویند، فناوری اطلاعات و ارتباطات و صنایع مرتبط با آن است. این لایه، لایهی مرکزی نیز نامیده میشود؛ چون، زیرساخت لازم برای سایر لایههای اقتصاد دیجیتال را فراهم میکند. فناوری اطلاعات و ارتباطات چتر بزرگی از فعالیتها را دربر میگیرد مثل توسعه اپلیکیشن و نرمافزار، توسعه سختافزار، خدمات فناوری اطلاعات، مشاوره فناوری اطلاعات و ارتباطات از راه دور. در این لایه طبیعتا پهنای باند، اتصال و خدمات مبتنی بر ابر از اهمیت زیادی برخوردار است.
لایه اول آنقدر جذابیت دارد که شرکتهایی چون آمازون با وجود اینکه جنس کارشان شبیه به این لایه نبوده است، به این لایه وارد شدهاند. آمازون امروزه یکی از غولهای ارائهدهنده خدمات رایانش ابری یا کلاد است.
لایه دوم، دیجیتالزادها[۲] هستند. آنها شرکتهایی هستند که از ابتدا دیجیتالی متولد شدهاند. در این لایه از آنجا که پلتفرمها اهمیت زیادی دارند، برخی نام این لایه را اقتصاد پلتفرمی گذاشتهاند که بیشتر این شرکتها ذیل مدلهای اقتصاد اشتراکی کار میکنند.
وقتی صحبت از استارتاپهای دیجیتال به میان میآید باید به دو ویژگی منحصر به فرد آنها اشاره کرد: سرعت و مقیاس.
برای ارايه مثال در مورد سرعت لازم است یونیکورنها را بشناسیم. یونیکورن به شرکتی گفته میشود که بیش از یک میلیارد دلار ارزش دارد. یونیکورنهای لیست فورچون، به طور میانگین ۲۰ سال طول کشیده که به چنین ارزشی برسند. این عدد برای یونیکورنهای دیجیتال، به طور میانگین ۴.۴ سال است؛ برای مثال فیسبوک ۶.۲ سال، اوبر ۴.۳ سال، ایربیانبی ۲.۸ سال و شیائومی طی ۱.۷ سال یونیکورن شدهاند. طبق آمار «بیزینس استاندارد» در سال ۲۰۱۹ در دنیا حدود ۵۰۰ یونیکورن وجود داشته و جالب است که در سال ۲۰۱۹ برای اولین بار تعداد یونیکورنهای چینی بیشتر از یونیکورنهای آمریکایی شده است. ۲۰۶ یونیکورن چینی و ۲۰۳ یونیکورن آمریکایی. ۸۰٪ یونیکورنهای دنیای در چین و آمریکا قرار دارند. انگار که یک لیگ برتر اقتصاد جهانی شامل این دو کشور داریم و بقیه تماشاچی، توپ جمع کن و یا بازیکنان لیگ دسته دو و سه هستند.
دیگر ویژگی لایه دوم، مقیاس است. اوبر در سال ۲۰۱۱ کار خود را آغاز کرد و تعداد محدودی راننده داشت. در سال ۲۰۱۴ تعداد رانندگان اوبر به ۱۵۰۰۰۰ نفر رسید. این عدد یک سال بعد در سال ۲۰۱۵ به ۳۰۰۰۰۰ راننده افزایش پیدا کرد. این شرکت در سال ۲۰۱۹، ۳۰۰۰۰۰۰ (چیزی حدود ده برابر سال ۲۰۱۵) راننده داشت. این داستان در مورد شرکت ایربیانبی هم صدق میکند. این شرکت در سال ۲۰۱۱ تنها ۵۰۰۰۰ اتاق داشت و این عدد در سال ۲۰۱۹ به ۶۰۰۰۰۰۰ اتاق (حدود ۱۲۰ برابر طی ۸ سال) رسیده است. این جهش در اعداد نشاندهنده مقیاس پذیری است که یونیکورنهای دیجیتال میتوانند به آن دست پیدا بکنند.
در لایه سوم و آخر اقتصاد دیجیتال به سراغ سنتیهای بازار خواهیم رفت. یعنی صنایع و بخشهایی که در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات (لایه اول) فعالیت نمیکنند و استارتاپ یا دیجیتالزاد (لایه دوم) هم نیستند. اینها قدیمیهای اقتصاد هستند که میخواهند بر موج دیجیتال سوار شوند و برای خود خلق منفعت کنند. نام این گروه را «دیجیتالیشدهها» میگذارم. سنتیهای به راه راست دیجیتال هدایت شده. این شرکتها در گذشته مورد بیتوجهی در حوزه دیجیتال قرار میگرفتند، اما از سال ۲۰۱۹ به آنها توجه شد و تحت عنوان «سرریز دیجیتال» یا دیجیتال اسپیل اُوِر[۳] مورد بررسی قرار گرفتند. نباید فراموش کنیم که اقتصاد دیجیتال تنها درباره پلتفرمها نیست بلکه زمانی که زیرساخت درست شود، سنتیها میتوانند با سوار شدن بر آن زیرساخت به خلق ارزش بپردازند. این خلق ارزش یا در قالب «تغییر دامنه با ارائه خدمات جدید» یا «ارتقا بهرهوری» یا هر دو اتفاق میافتد. با چنین نگاهی تمام صنایع اعم از انرژی، توریسم، کشاورزی، آموزش و … همگی در لایه سوم اقتصاد دیجیتال قرار میگیرند.
با حرکت صنایع به سمت دیجیتالی شدن، دامنه آنها تغییر میکند. مرز صنعت تغییر میکند. مرز جایی است که فاصله میاندازد بین آن چیزی که باید انجام شود با چیزی که نباید انجام شود. در دنیای دیجیتال آنچه باید انجام شود روز به روز بیشتر میشود در نتیجه مرز در حال تغییر است. مزیتهای رقابتی تغییر میکنند و با تغییر مزیتهای رقابتی شایستگیهای کلیدی درون شرکت هم باید تغییر کنند و شاهد پیدا شدن سر و کله بازیگران جدید خواهیم بود.
برای مثال در صنعت خودرو دو پروژه در حال پیشروی است. خودروی متصل و اتومبیلهای خودران. هردوی این پروژهها نیازمند حضور شرکتهای حوزه فناوری هستند و به همین علت گوگل، مایکروسافت و اریسکون در صنعت خودرو وارد شدهاند. این شرکتها تعریف خودرو را به «کامپیوتر چهارچرخه» تغییر دادهاند. در چنین صنعتی مزیت رقابتی آینده تنها در دیجیتالی بودن خودروها است. مهمترین آن توانایی مدیریت خودرو از راه دور به کمک برنامههای کاربردی است. همچنین هزینههای تعمیرات و نگهداری به سبب این که اجزای این خودرو قدرت پردازش و ارسال اطلاعات را پیدا کردهاند کاهش مییابد. بنابراین صنعت خودرو با تغییر دامنه، خدمات جدیدی را ارائه میدهد.
آیتم دوم ارتقا بهرهوری است که تاثیر خود را در تولید ناخالص داخلی کشورها میگذارد. طبق مطالعهای در پیدبلیوسی، هوش مصنوعی به عنوان یکی از فناوریهای موثر در اقتصاد دیجیتال تا سال ۲۰۳۰ میتواند تولید ناخالص داخلی را ۱۵ تریلیون دلار افزایش دهد که حدود یک سوم این عدد مربوط به افزایش بهرهوری است. همچنین ۳۰۰ کاربرد هوش مصنوعی را پیدا کردهاند که در صنایع مختلف میتواند مورد استفاده قرار بگیرد. هوش مصنوعی تا سال ۲۰۳۰ همچنین میتواند تولید ناخالص داخلی چین را ۲۶٪ تقویت کند. این عدد بسیار عجیب است. این عدد برای آمریکای شمالی ۱۴٪ خواهد بود. شاید بدین شکل چین با اسم رمز «هوش مصنوعی»، در ده سال آینده حریف خطرناکی برای اقتصاد آمریکا بشود. در مطالعهای دیگر از این شرکت، گفته شده فناوری واقعیت مجازی و واقعیت افزوده تا سال ۲۰۳۰، ۱.۵ تریلیون دلار ارزش افزوده ایجاد خواهد کرد.
«تک ریپابلیک» گزارش کرده است که تا سال ۲۰۲۵، یازده تریلیون دلار ارزش اقتصادی از اینترنت اشیا ایجاد خواهد شد. سه کاری که شرکتهای سنتی با استفاده اینترنت اشیا میتوانند انجام دهند، پایش و نظارت از راه دور، نگهداری پیشگیرانه و ردیابی داراییها میباشد.
همچنین «پارلمان اروپا» در گزارش خود پیشبینی کرده که کلانداده تا ۱۰٪ میتواند بهرهوری را در سازمانها افزایش دهد و همچنین تا ۲٪ تولید ناخالص داخلی کشورهای عضو اتحادیه اروپا را ارتقا دهد.
«هوآوی» نیز بیان کرده است که در دهه گذشته تمرکز سنتیها بر این بود که با استفاده از اینترنت روی رفتار و تجربه خرید مشتریان تاثیر بگذارند. در واقع این شرکتها به سمت تقاضا پرداختهاند. در دهه آینده این شرکتها باید وارد پروژه “مثبت هوشمندی” بشوند که یعنی بکارگیری فناوریهای دیجیتال در اقتصاد برای ارتقا سطح هوشمندی عملیات و مدیریت سازمانها در راستای ارتقا بهرهوری و نوآوری. این کار به سمت عرضه میپردازد.
فراموش نکنیم اقتصاد دیجیتال به معنای داشتن نگاه اکوسیستمی است. نگاه اکوسیستمی یعنی هیچکدام از این لایهها نمیتوانند به تنهایی خلق ارزش کنند، بلکه باید در یک شبکه کنار هم قرار بگیرند تا ارزش بیافرینند. گوگل، اپل و آیبیام زمانی که میخواستند این کار را شروع کنند به شبکهسازی پرداختند. زمانی که اپل میخواست گوشی هوشمند خود را ارائه کند هیچ اپراتوری وجود نداشت که اجازه بدهد صفحه مرورگر اینترنت را روی گوشی تلفن همراه باز کنیم. اما با نگاه اکوسیستمی در لایه زیرساخت با شرکت ایتیاندتی مشارکت کرد تا به این خدمت دست پیدا کند. امروز اگر شرکتی سنتی بخواهد در مسیر قرار بگیرد باید از لایه دو، استارتاپ و از لایه یک، زیرساختهایی را در کنار خود قرار دهد. بنابراین رمز موفقیت اقتصاد دیجیتال این است که چگونه حلقههای مختلف این سه لایه را کنار هم دهیم تا بالاترین ارزش اقتصادی کسب شود.